- تاب داشتن
- طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
معنی تاب داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- تاب داشتن
- پیچیدگی داشتن، دارای پیچ و خم بودن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
- تاب داشتن ((تَ))
- طاقت داشتن، تحمل داشتن، در رنج بودن، درد داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طاقت داشتن، تحمل داشتن
تب گرفتن
سر پیچی کردن روی تافتن تن ابا کردن امتناع ورزیدن
ترس داشتن، پروا داشتن، بیمناک بودن، ترسیدن بیم داشتن ترس داشتن پروا داشتن
ننگ داشتن
رعایت کردن
پاسبانی کردن نگاهبانی کردن پاییدن نگاهداشتن محافظت کردن حفظ حراست پاسیدن، رعایت کردن مراعات کردن ملاحظه کردن ادب کردن، مراقبت کردن نوبت نگاهداشتن رصد کردن، جستجو کردن تفتیش کردن، یا خود را پاس داشتن، خود را محافظت کردن تحرس احتراس
پایداری کردن، ثبات ورزیدن، استقامت
منع کردن جلو گیری کردن، توقیف کردن حبس کردن
میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن
ساکت کردن، رام کردن
پیر بودن معمر بودن
ذوق داشتن، حوصله داشتن، حالت وجد و جذبه داشتن
حیا داشتن شرم داشتن
برآمده بودن برجسته بودن
رطوبتی بودن
با همدیگر برابر بودنبایکدیگر همتابودن
تضاد داشتن باهمضد یکدیگر بودن مخالف هم بودن
جانبداری کردن حمایت کردن
نزدیکی داشتن نزدیک بودن
کج شدن
نو کردن جدید کردن اجرا کردن، از نو بکاربردناحیا کردن، از نو بکار بردن، خوش داشتن، خوشروی بودن خندان بودن شادمان بودن (چهره)
باطل داشتن، ضایع فاسد کردن
باطل کردن
ننگ داشتن، شرم داشتن
ترس داشتن، اندیشه داشتن
پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن، کج شدن
دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن
به خاطر داشتن، بلد بودن، آگاه بودن، از بر داشتن
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن
درست دانستن صحیح انگاشتن
ننگ داشتن از عار آمدن